بولود قاراچورلو معروف به سهند
بیوگرافی
او در سال 1305در مراغه یكی از شهرهای عالمپرور آذربایجان، در خانوادهای از تبار قاراچورلو از ایلات مشهور و حماسهآفرین آذربایجان بدنیا آمد و در سال 1358 با جهان هستی وداع گفت. سهند یكی از بارزترین چهرههای شعر مقاومت آذربایجان در دوره تسلط استبداد و ستم ملی است. او با برخورداری از استعداد سخنوری سرشار و سیراب نمودن از چشمه فیاض ادبیات فوكلوریك و بدایع زبان خلق و شعر شاعران نامور معاصر پا به عرصه شعر تركی آذربایجانی نهاد.
قاراچورلو از شاعران بنام معاصر ادبیات تركی است كه در تك تك اشعار حضور نماد، تاریخ و گوشههایی از فرهنگ آذربایجان را میتوان یافت. چنانچه در طول حیات شعریاش كه با حیات زندگیاش سرانجامی داشت در صحنه شعر مقاومت آذربایجان حضور فعال داشته است.
بولود قاراچورلو در سال 1325 به جرم شركت در جلسات انجمن ادبی شهر تبریز به حبس محكوم میشود. حبسی كه نشان از حضور فعالانه این ادیب بنام معاصر از رساندن پیام خلق آذربایجان در دوران استبداد و ستم به موضوع پرده برمیدارد.
«سهند» شاعر آزادهای است كه انساندوستی، برادری و برابری در اشعارش موج میزند و دفاع از فرهنگ و فولكور آذربایجان و بیان مظلومیت آن و مبارزه در برابر استبداد از دیگر خصوصیات این شاعر است.
شعر «سهند» سندی غمبار از تهاجمات، تحقیر و ستمهایی است در دوره حیات آن شاعر كه بر تارك زبان، آداب و رسوم و سنن آذربایجان روا داشته میشد، میباشد.
از آثار ماندگار و ارزشمند و بیادماندنی بولود قاراچورلو به نظم كشیدن داستانهای ملی و حماسی «دده قورقود» با عنوان «سازمین سوزو»، «شهریارا مكتوب» یا شعر «یاساق» در اعتراض به ممنوعیت زبان تركی قرار میدهد كه شعر شهریارا مكتوب، استاد شهریار را شدیداً تحت تأثیر قرار داده منجر به خلق شاهكار دیگر ایشان «سهندیه» میشود و دیگر اشعار منظومههای جاودان كه نامه و یاد او را جاودانه میسازند.
بولود قاراچورلو شاعر فضاهای وهم آلود
بیژن اسدی مقدم
بولود قاراچورلو (1358-1305) متخلص به «سهند» آفریدگار اشعاری بیاد ماندنی همچون «شهریار'ا مكتوب» یكی از بزرگترین و صمیمیترین شاعران آذربایجان است كه در بیان قدرت كم نظیر او در تسلط به زبان مادری و خلاقیت در عرصه هنر همین كفایت میكند كه استاد بینظیر شعر تركی ـ استاد محمد حسین شهریار ـ درباره او میگوید:
او دا شئعرین، ادبین شاه داغیدی، شانلی سهند'یم
او دا، سن تك آتار اولدوزلارا شئعریله كمندی
او دا، سیمورغدان آلماقدادی قندی
شئعر یازاندا قلمیندن باخاسان نور سپهله ندی
سانكی اولدوزلار اله ندی
سؤز دییه نده گؤره سن قاتدی گولو، پوستهنی، قندی
یاشاسین شاعیر افندی
بولود قاراچورلو در اقیانوس تحولات اجتماعی ایران زیسته است او میراثدار سه شكست در عرصه مبارزات طبقاتی (انقلاب مشروطیت) مبارزات قومی (فرقه دمكرات آذربایجان) و مبارزات ملی (حكومت دكتر مصدق) بوده و بدین ترتیب تجربه ناب او از هستی در یكی از تلخترین و طوفانیترین برهه از تحولات اجتماعی كه همواره داغ جانكاه شكست و تباهی مجاهدان و آزادیخواهان و سر برآوردن استبدادهای سهمناكتر را بر خود داشته انجام گرفته است، روزگاری كه در آن فرزانگان و راستقامتان این ملت در زیر چكمه خودكامگان بیشترین هزینه و تقاص را پرداختند و در این میان مردم آذربایجان به واسطه اینكه در هر سه نهضت یاد شده بیشترین نقش را داشته و بالاترین پایداری و استقامت را نموده بودند بیش از دیگر هموطنان خود مورد ظلم و ستم استبداد شاهنشاهی فرا گرفته و عواقب ناگوار آن را چشیدند.
اشعار بولود قاراچورلو را شاید بتوان از جهت ایماژ شاعرانه و خلق فضای ترسآور و وهمآلود در ردیف پیش رمانهای رئالیستی صادق هدایت بخصوص «بوف كور» نمایشنامهها و داستانهای كوتاه دكتر غلامحسین ساعدی بویژه «عزاداران بیل» همچنین رمان «سنفونی مردگان» عباس معروفی محسوب نمود. یعنی هم طراز قلههای ادبیات داستانی معاصر ایران كه با استعداد هنری شگرف و صمیمیت و صداقتی كم نظیر با زندگی و آثار قلمی خود و با سینهای گشاده به مصاف خودكامگانی كه شعور انسان را تحقیر میكردند رفته، و عمیقترین بنیان استبداد را كه ریشه در ذهن و روان تاریخی این ملت دارد یعنی «ترس» و «واهمه» را به ریشخند گرفته و از سر بریده، نترسیدند.
بولود قاراچورلو را از جهتی میتوان مانند دكتر غلامحسین ساعدی «هنرمند ـ چریك» دانست چرا كه او شاعری بسیار حساس و از نظر فكری و اجتماعی رزمنده است. او با تخلص «سهند» كه نماد مقاومت و پایداری است اغلب اشعار خود را در مقطعی از تاریخ ایران سروده كه نظام سیاسی ـ پهلوی دوم ـ در اوج تبلور سلطه و خودكامگی و سازمان یافتگی نیروهای اطلاعاتی و امنیتی (ساواك) قرار داشت و زادگاه او، پس از شكست نهضت فرقه دموكرات آذربایجان و سركوب شدید مردم از سوی خوانین و حكومت مركزی، در حاشیه مسائل و جریانات اجتماعی، سیاسی، بین المللی و ملی قرار گرفته و هویت و فرهنگ و زبان آذربایجان بشدت در معرض تهاجم و اضمحلال بوده و از سوی رژیم تحقیر و تخطئه میشد چنانچه این شاعر ارزنده در اوج خفقان و نهایت درماندگی مردم آذربایجان در بیان این وضعیت تلخ در قطعه شعری چنین میسراید.
طالئعیمه باخ
دوشونجهلریم یاساق
دویغولاریم یاساق
گئچمیشیمدن سؤز آچماغیم یاساق
گلهجه ییمدن دانیشماغیم یاساق
آتا-بابامین آدین چكمهییم یاساق
آتامدان آد آپارماغیم یاساق..
بیلیرسن؟
آنادان دوغولاندا بئله
اؤزوم بیلمه یه ـ بیلمه یه
دیل آچیب دانیشدیغیم دیلده
دانیشماغیم دا یاساق ایمیش، یاساق
( ترجمه فارسی )
سرنوشت عجیبی است
اندیشههایم ممنوع!
همه چیز
همه چیز برایم ممنوع!
نباید از گذشتهام حرفی به میان آورم
و نیز نه از آیندهام
نام بردن از نیاكانم، ممنوع!
و ممنوع،
نامی از مام بردن!
و میدانی آیا؟
از آن دم كه چشم به دنیا گشودهام
بیآنكه خود بدانم
از تكلم به زبانم نیز
ممنوع بودهام
ممنوع!
آن دیالیتیك ستبری كه شاعر را به زمانه خود پیوندی می زند و ذهن او را در برابر شرایط مادی تاریخ قرار میدهد و از آن میان هنرمند متعهد و مسئول را به مثابه عنصری ساختارشكن عامل تغییر اجتماعی معرفی مینماید به نحوی بارز در مورد بولود قاراچورلو مصداق خود را باز مییابد. او در ایران یعنی «استبداد شرقی» و در بستر شرایط ویژهای از شیوه تولید و روبنای سیاسی همزاد آن یعنی «حكومت فردی» و به عبارتی بدترین نوع حكومت از نظر منتسكیو عالم سیاسی غرب به تجربه زندگی و هستی نشسته است. كشوری كه كانونیترین عنصر نظام سیاسی خودكامه آن كه مرتباً با استمرار زمان تولید و باز تولید میشود «ترس» است، ترس و وحشتی عمیق و تاریخی از فردی كه تمامی قدرت را در خود متمركز نموده و ارزش ملتی را تا به حد چهارپا (رعایا) كاسته است و این فضای خوف و رعب كه همزاد استبداد و تحكیمبخش بنیانهای آن میباشد همواره بخش جداییناپذیر از زندگی و حیات اجتماعی ایرانیان بوده و در جای جای اندیشه و احساس آنها حضور داشته است و بولود قاراچورلو شاعری است كه با صداقت و زیبایی تمام، این ساختار تاریخی زندگی جمعی ایرانیان و سرزمین خود را در آثارش بازآفرینی كرده است. از این رهگذر با بیان شاعرانه خفقان موجود در آن فضای مذموم را نفی و بر وجود مادی و عوامل تثبیت كننده آن شدیداً شوریده است. بر این اساس میتوان وی را از آنگونه نخبگان فرهنگی و اجتماعی ایران و بویژه آذربایجان بشمار آورد كه نقشی اساسی در تَرُك برداشتن و فروریختن استبداد محمدرضا شاهی در سال 57 داشتهاند و چه غمانگیز میبود اگر بولود قبل از چشیدن طعم آزادی در سال 57 دیده بر خاك میكشید.
بولود، شاعر مقاومت و سهند
دكتر محمدعلی فرزانه
ترجمه صابر روحبخش
در قرن بیستم یکی و شاید پرفروغترین ستاره آسمان شعر ملی مبارزی آذربایجان بولود قارا چورلو پسر مطلب در سال 1926 در مراغه در یک خانواده کارگری به دنیا آمد پدر مادرش اسم فرزندشان را بولود (ابر) گذاشتند آنها با انتخاب این اسم شاید نمیدانستند این ابر کوچک روزی ابری پرباران خواهد بود و گلشن شعر آذربایجان را آبیاری و پرگل خواهد کرد. در ترسناکترین زمان استبداد رضاخان یعنی زمانی که هویت ملی مدنی ملت آذربایجان مورد تاخت وتاز و توهین بود بدنیا آمد و پا گرفت. او با اینکه در مدرسهای که در آن با زبان مادریاش نوشتن خواندن و حتی صحبت کردن ممنوع بود از زمان ادراک شروع به گفتن شعر به زبان مادریاش کرد. و تا آخر عمر بدون توجه به این شرایط سخت در راه هویت، زبان، تاریخ و مدنیت خود بدون خستگی فریاد کشید، و قلم زد بولود در دوران جوانی به خاطر شرایط سخت خانواده بدون اتمام متوسطه، برای کمک به خانواده وارد بازار کار شد. در1940 با اشغال ایران توسط متفقین و برچیده شدن موقتی استبداد رضاخان در آذربایجان حرکتهای ملی دمکراتیک به راه افتاد. بولود جوان مثل خیلیها همراه این حرکت شد اولین شعرش در مجلس شاعران در تبریز خوانده شد.
تاریخلر بویونجا ائی بؤیوك وطن
یاغییا دوشمنه اییلمه دین سن
بوگون طبیعتدن ایلهام آلدیم من
گئچدی سحر واقتی بو سؤز اوركدن
اینسانا روح وئره ن دیلینه آلقیش
در این سالها حکومت ملی تشکیل شده در آذربایجان در عرض یک سال بسیاری از خواستههای مردم را به جا آورده بود اما آنهائی که مسائل دنیا را از دیده خود مینگریستند نتوانستند این موفقیت را تحمل کنند و آذربایجان تازه جان گرفته را فدای افکار استبدادی خود کردند. و این دولت مردمی نوپا از هم پاشیدند. اما آذربایجانسوخته مثل اجاقی گداخته خاموش نشد. شرایط سختزندان و غربت هر چه بیشتر و روز به روز باعث جان گرفتن شعورملیسهند شد او در سالهای1953ـ1951 دو منظومه یکی «آراز» و دیگری «خاطره» را نوشت او در این منظومهها با درد دل از آرزوهای بر باد رفته از قحطی خلق و حیات سخت و دولت از دست رفته در آذربایجان و حاکمیت ظلم و جور و نتیجه تاریخ شوم دو تکه شدن سرزمین خود و از اینکه اگر یک ملت به زبان خود نخوانده و ننویسد چه بلاهایی بر سرش خواهد آمد سخن گفته است شاعر منظومه آراز را با این شعر شروع میکند.
من آراز آدیلان
چوخ زاماندیر تانیشام
ان كیچیك یاشلاریمدان
اونا روانلامیشام
قوجا بابام نه واقتی كن
بوغازیم آغرییاردی
آراز كئچمیشم دییه
بوغازیمی سیغاردی
سوروشاردیم آی بابا
آراز نه دیر كئچمیسن
نه كیمی شئیدیر او كی
سویوندان دا ایچمیسن؟
سوالمیدن بابامین
یاشلاردی گؤزلری
اؤزونین چیینلرینده
گیزله نهردی كدری
اؤزومه مأیوس مأیوس
باخیب دئمهزدی بیر سؤز
گؤرردیم آنجاق اولوب
اونون توكلری بیز بیز
سونرا دا قارداشیمین
آدین قویدولار آراز
لاكین اؤندا دا منه
آیدینلاشماری بو راز
آنجاق آراز بئشیكده
یاتیب ییرغانان زامان
بؤ سؤزلری دینلردیم
آنامین لایلاسیندان
آراز'ی آییردیلار
قومویلن دویوردولار
من سندن آیریلمازدیم
ظولمولن آییردیلار
در سال 1953پس از آزاد شدن سهند و دوستانش از زندان فاجعه کودتای ضد دمکراتیک با همکاری آمریکا، انگلیس و دربار ایران برای سرنگونی دولت مردمی مصدق رخ داد. این کودتا در ایران و آذربایجان خفقان ملی اجتماعی را چندین برابر افزایش داد و نفسها را در سینهها محبوس کرد در این سالها سهند مانند شخص عادی با دوست نزدیک و صمیمی خود فرزانه در تهران زندگی میکند او با راهنمائی دوستش با فوكلور و خصوصاً شاه ادب آذربایجان «ده ده قورقود بویلاری» الفت گرفت و روز به روز این انس افزایش یافت در این ماهها شعر معجزهای حیدربابا یا سلام شهریار باز سهند را روحی تازه بخشید و برای او منبع الهامی شد سهند هم ده ده قورقود بویلاری را شروع به نظم کشیدن کرد، او با ثابت ماندن ماجراها و داستانهای این منظومه برای هر داستان یک آغاز و پایان اضافه نمود در این اضافات شاعر احساسات ملی تاریخی، اجتماعی و فلسفی خود را به قلم میکشید با کامل شدن این داستانها و نوشتهها در فکر چاپ و گسترش آن برمیآید اما در شرایط سخت آن زمان این فکررا عملی ساختن آسان نبود و هیچ چاپخانهای برای انتشار یک اثر ترکی حاضر نمیشد با تلاش زیاد یک چاپ خانه به شرط چاپ و انتقال شبانه آن از چاپ خانه موافقت میکند اولین جلد آن با درج نشدن تاریخ چاپ در روی آن به بازار میآید دوست شاعرش فرزانه در مقدمه این کتاب چنین می نویسد «شاعر بزرگ و صاحب سخن این کار را به بهترین نحو به جای خود رسانده است با در نظر گرفتن ذوق و احساس خواننده در آن هیجان غم و شادی بدیع آفریده و یک اثر اجتماعی عرضه كرده و باوفادار ماندن به ساختار اصلی و اسلوب و خصوصیات سخن در جای خود استعداد خویش را نشان داده و به دریای بیافق ذوق انسان راه یافته است شاعر برای زنده کردن احساسات و معنای جا گرفته در داستانها و همچنین روبرو کردن آنها با مسائل اجتماعی و فلسفی در اول و آخر اثر یک مقدمه و خاتمه آورده است این اضافات منظومه را بدیع و از جهت فکر چندین برابر ارزشمند و خیال را به پرواز میدارد در هر سطر و هر صفحه منظومه عشق شاعر به سرزمین مادری خلق ملت و تاریخ پرافتخار خود دیده میشود.
بو توپراغدا بو دیاردا
اسیرلردن اسیرلهره
السیزلری تالامایام
تؤپوردؤیون یالامایان
دیللرینه یالان گلمهز
حق یولوندان اوز چئویرمز
ظولمكارا بونیین ایمهز
دالیسینی دوشمن گؤرمهز
دیشی اصلان
قوچ ایریلر
قافلان كیمی
یووا سالمیش
بو داغلارین یایلاقلارین
جیران قاچار اولاقلارین
تورپاغلاری قاریشیقدیر
بابالارین تورپاغیلای
در این دفترها آهنگ وموسیقی به کار رفته برای به نظم درآوردن داستانها از یک طرف و وابسته بودن شاعر به هویت ملی و به ملت خود از طرف دیگر شاعر را از همه چیز آشکارتر به عنوان فریاد گر ملت خود ودر سیمای یک عاشق حق جلوهگر میکند.
در حالی که جلد اول داستانهای «ده ده قورقود» سازمین سوز و آن زمانها نشر وبعدا تجدید چاپ هم شد وحتی در ترکیه و باکو چاپ و منتشر گشت، اما جلد دوم آن یعنی «ده ده مین کیتابی» تا امروز هم رویی روشنائی ندیده شاعر در جلد دوم شش داستان از داستانهای ده ده قورقود را به نظم کشیده است و در پایان و شروع آنها نیز مقدمه و خاتمهای آورده است و خصوصا در پایان اثر در خاتمه آورده شده آن سخنپردازی خود را به نحو احسن به نمایش گذاشته است.
بعد از کودتای 1953 بسیاری از عمر خود را بالاجبار در تهران سپری کرد فقط به نظم کشیدن داستانهای حماسی ده ده قور قود کفایت نکرد بلکه این سالها پر مؤثرترین سالهای زندگی او شد در این سالهای سخت از یک سو جوابهای دندانشکن کسانی که زبان او را نادیده میگرفتند و بر تاریخ ملی و هویت او به چشم حقارت مینگریستند و از سوی دیگر به عنوان یک منادیی انسانیت وحقیقت از ویتنام گرفته تا اسپانیا و کوبا از مبارزات مردم در آن سرزمینها حمایت میکرد و آنها را میستود و به آنهایی این آزادیخواهی مردم را به خون و خاک میکشیدند بیزاری میجست. او در شعر «بیر مزار بویدا یئر سوراغیندا» (در پی زمینی به اندازه یک گور) آنهائی که ملت و ارزشهای ملی او را زیر سئوال میبردند در مقابل آنها میایستد و مقابله با آنها را چنین به تصویر میکشد:
اوخودوم دیرچلدیم آیاغا قالخدیم
شیشمك اولوب چاخدیم
ولكانا دؤندوم
بولود تك كیشنه دیم سئل اولوب آخدیم
كؤكسو داغ دالغالی اومانا دؤندوم
وارلیغیمی دانانا قلبزنلره
یامان یاخالاشدیم یامان ووروشدیم
یالان پالانلارین تاپشیردیم یئله
حاقسیزلیغا قارشی یامان ووروشدیم
اورهك سؤزلریمی حاق سؤزلریمی
قایا كیمی دوشمن كؤكسینه ووردوم
قصبكارا جومورد بابالار كیمی
گاه قان قوسدوربان گاه قان اوتوردوم
الیمدن زینهارا زارا گلنله
كؤپك كوشگوتیلر ایت بیراخدیلار
حاق سوزیمه جاواب وئرمه ینلر
قدره قوللانیب غمه تاخدیلار
گوجوم گوجلرینه چاتانمادیقدا
هر طرفدن منی دوره له ییبلر سونگونو بؤیریمه سانجیب آدیما
وطنسیز دئدیلر نهلر دئدیلر
یئنه ده داغلار كیمی دوردوم دایاندیم
نه چكیندیم نه ده چاشدیم
محكمهلرینی ایلنجه ساندیم
دنیز كیمی جوشدوم كوكرهدیم داشدیم
آیاغی كوندلی قوللاری باغلی
سسیمی اوجالتدیم آچدیم دیلیمی
اورهیی قوربالی سینهسی داغلی
دئدیم هر دردیمی هر نیسگیلیمی
چوخ یاخشی بیلیرسیز فیریلداقچیلار
من نه وطنسیزم نه ده گؤبه لك
دوغما دییاریم وار بؤیوك ائلیم وار
منیمدیر هم كئچمیش هم ده گله جك
شعر «طالعیمه باخ منیم» (در مورد هویت ملی) خیلی پرمعنا و پربار است سهند در این شعر یک انسان محروم ازحق ملی و محروم از زبان مادری را چنین به تصویر میکشد:
طالعیمه سن باخ
دوشونجهلریم یاساق
كئچمیشیمدن سؤز آچماغیم یاساق
آتا بابامی آدین چئكمهییم یاساق
آنامدان آد آپارماغیم یاساق
بابا دییاریم ایسه
پیتراق پیتراق بیلیرسن
دوغولاندا بئله
اؤزوم بیلمییه بیلمییه
دانیشماغیم دا یاساق ایشیم یاساق
و این چنین از سال 70ـ1960 سهند در شعر مبارزی آذربایجان جنوبی برای خود جائی ویژه پیدا میکند در این سالها با رفت و آمد پروفسور رستم علیاف به ایران زمینه منتشر اشعار در آذربایجان شمالی توسط ایشان فراهم میشود بارزترین بخش دیوان سهند جائی است که سهند به شاعران و ادیبان شمال آذربایجان شمالی نامه نوشته است او اولین، دومین و سومین اشعار ارمغان خود رابه واسطه رستم به آن طرف میفرستد و از آنجا در جای خود جواب برای نامههایش میگیرد دوستی، برادری و در چشمهای این منظومه یعنی در نامهها، آرزوها خواستهها حسرتها و ناله از هجران به روشنی دیده میشود در بین نامههای این منظومه سهند نامهای به شهریار که همیشه احترام او را نگه میداشت مینویسد و یا به گفته خود در خانه شهریار را میزند. شهریار به نامه سهند با مجموعه معروف «سهند» جواب میدهد این دو نامه نه تنها دو شاعر را به هم نزدیک میکند بلکه بر روحشان بلندا بخشیده، در نوشتههای سهند عرفان کاملاً جان میگیرد، افتخار و غرور شهریار به ارث کلاسیکمان بیشتر میشود و نگاه او به خویشتن افزونی مییابد شاعر در ارمغان سوم ملاقات با رستم علیاف و درد دل با او را چنین به تصویر میکشد:
داغیوی گؤرمهییم رستم قارداش
غریبه دادیم آدوردون
دوغما وطنیم ده دوغما ائلیمده
منی غریب گؤروب حالیمی
بیر عؤمور دردیمی گیزلی ساخلادیم
اودلاندیم آلوووم اوزومی یاخدی
اودوما سوسهپهن اولمادی بیرجه
گؤزلریمین یاشی ایچیمه آختی
حكیم سیز قایقی سیز داوا درمانسیز
سیملهدی سومییه ایشلدی یارام
اوزومه باغلاندی بوتونقاپیلار
اوزومدن ال اوزدوم كسیلدی چارام
چوخلار باشیم اوسته گلدی سوروشدو
لاكین احوالاتیمی سوران اولمادی
دردیمی یانیغمی سوران چوخ اولدی
آنجاق یانیخماری گؤزی دولمادی
نه بیلیم لازیم مولاحیظهلر
یالنیز قورخوردمادی سنی
قارداشیم
ائلین امهیی حالالین اولسون
و بختیار وهاب زاده در شعر«سهنده مکتوب» چنین به سهند جواب می نویسد:
قارداش عینی دردی قارداشلاریلا
اؤ آجی فریاد لار شیرین نفسلر
منیم ده كؤلومون آهی نالهسی
قارداشیم تبربزدن گلن بو سسلر
باكی نین سسی دیر باكی نین سسی
دئییرسن یاری یا بؤلوننلری
دردینی دونیادا بیر بیلمه ین یوخ
بیزده بولوشموشوق آنجاق بودردی
اوجا كورسولردن بیر سؤیلهین یوخ
ییخلار گریدن اتیلی ئین
تكانی یاراداق اؤزوموز گرهك
یئنهده اولارین (همن خاك) اگر
بییز اؤز ایچیمیزدن ایته لنمهسك
خیردا تپهلری سئللر اویاندا
اسهر بو حملهیه داغلاردا زاغ زاغ
بیز اؤز اؤز در دیمیزه آغلامایاندا
بیزیم یئریمیزه كیم آغلییاجاق؟
گوناهكار توتمایاخ بوردا هئچ كیمی
آیریلدیق بیز غونچه غونچه
چوخ واقت اؤزومیزی به یه نمه میشدیك
بیز دئدیك فیلان كسه گرهك اوخشایاك
یاندی اؤز باغریمیز فیلكیر چشمه میز
اؤزگه باغلارینی سوواردیق آنجاق
سالدیق اؤزوموزی اؤزوموز گؤزدن
كؤلیله اوینادیق ال چكیب كؤزدن
كؤلگهلر نور آلدی شفقیمیزدن
گونش بیزیم اولدو سحر اؤزگهنین
هله تانیماییر دویماییر بیزی
اؤز شهریم منیم اؤز كندیم منیم
كیمسهدن اوممایاق طالعیمیز
اؤزوموزدن اومماق سهندیم منیم...
منبع:http://farabiasl.com
:: موضوعات مرتبط:
مشاهیر مراغه ,
,
:: برچسبها:
مشاهیر مراغه ,